آترین آترین ، تا این لحظه: 10 سال و 10 ماه و 25 روز سن داره

آترین فرشته کوچک من

روز دختر

سلام دختر زیبای من امروز روز تو، روز دختر، روزی که همیشه برای من وتو خواهد بود.  دختر نازم دقتی فهمیدم که یه دختر باردارم، خیلی خوشحال شدم، چون با تمام وجودم به زیبایی هایی که خداوند در وجود یک زن قرار داده ایمان دارم. هر چند می دونم هزاران محدودیت در اطراف تو قرار داره که هر روز که بزرگ تر می شی محدویت های تو نیز زیاد تر و زیاد تر خواهد شد و همراه با تو و شاید پیشتر و بیشتر از تو رشد خواهد کرد، نمی دونم شاید گاهی وقتا جا بزنی، شاکی بشی، نا امید بشی و یا بلعکس. نمی دونم فقط آرزو می کنم که در آینده تو محدودیت هاتو شکست بدی نه محدودیتها مانع حرکت و صعود تو بشن. و بدون که زندگی در جریانه چه زن باشی و چه مرد فقط نوع ن...
15 شهريور 1392

سالگرد ازدواج مامان و بابا

سلام آترین نفس   چند روز پیش سالگرد ازدواج منو بابات بود. 4 سال پیش همین موقع ها بود که منو و بابات با هم ازدواج کردیم. اون موقع ها من تو یه حال و هوای دیگه ای بودم. نمی دونم روزی که نوشته های منو بخونی چه نظری خواهی اشت در مورد من و گذشته من، اما مهم اینکه من الان دیگه پشیمون نیستم از آرزوهایی که ازشون گذشتم، یا حداقل فکر می کنم که پشیمون نیستم. من از زندگی که با پدرت دارم راضیم. خدایی برای منو تو هر کاری می کنه و هیچ وقتم مانعی سر راه من نبوده و مانعی سر راهم نیاورده. نمی دونم زندگی در آینده چیا رو برای ما رقم خواهد زد، فقط یه چیزی رو می دونم اونم اینکه نمی ذارم تو فدای آرزوهات بشی، هر کاری می کنم تا به آرزو های زیبات ب...
10 شهريور 1392

وقتی آترین کوچولو مریض می شه

سلام دلبند من گل زیبای من، بهشت من، رنگین کمون هزار رنگ من، الان که برات می نویسم تو مثل روزای قبل سرحال نیستی، خنده ی روی لبای قشنگت کمرنگ شده، خسته و بی حوصله ای، بی قرارو بی خواب. آترین زیبای من سرما خورده و خیلی بی تابی می کنه. کاش می دونستی هر گریه تو چقدر دل منو بدرد میاره، کاش می دونستی که با هر اشکت هزاران بار دعا می کنم که هر وقت توی تمام زندگیت دردی خواست به سراغ تن زیبای تو بیاد، من سپر بلای تو باشم. کاش بدونی که نهایت خوشحالی من، تماشای این حس در درون توست و کاش بدونی که چقدر و چقدر دوستت دارم، وای چه احساس قشنگیه این احساس مادری و من از تو ممنونم آترین زیبای من که این احساس با اومدن تو به من هدیه داده شد. راستی تو دیروز9...
2 شهريور 1392

دومین ماهگرد آترین

نازنینم سلام   یکشنبه ٢٠ مرداد ٩٢ دومین ماهگرد تو بود شیرینم. تو خیلی بزرگ شدی. الان دیگه وقتی باهات حرف می زنم می خندی. الان دیگه به خیلی چیزا واکنش نشون می دی. صدای جغجغه تو دوست داری و بعضی آهنگا رو وقتی می شنوی آروم می شی. توی روز کمتر می خوابی. به جاش شبا فقط برای شیر خوردن بیدار می شی. وقتی کمکت کنم می تونی سرتو از بالشتت بلند کنی. راستی چند وقته پیش که برای تست شنوایی بردمت. وقتی معاینت می کرد چند بار گفت ماشااله. فکر کنم مثل مامانت گوشای تیزی داری. راستی یه چیزی در مورد کیک هست که بعدا یادم بیار تا بهت بگم. عشق با تو در رگ های من جریان داره دلبندم. ...
23 مرداد 1392

اولین واکسن آترین

سلام زندگی من دیروز رفتیم تا برات واکسن بزنیم. من و مامان جونت. اول قد و وزنتو گرفتن و یه کم بی قراری می کردی، تا اینکه رفتیم اتاق واکسیناسیون. با اولین آمپول شروع به گریه کردی، من که نمی تونستم گریه عزیزترینمو ببینم رفتم بیرون، دلم قرار نداشت، حتی الان که یاد گریه های می یوفتم اشک تو چشام جمع شده. با قطره های استامینیفونی که بهت دادم دیروز تا حالا بیشترشو خوابی، اما وقتی هم بیداری بی قراری می کنی. یه چیز جالب می دونی هر اتفاقی بیفته و هر موقع که بخوابی حول و حوش ساعت 6 بیدار می شی. تا زندگی جریان داره تا بینهایت دوستت دارم زیبای من. ...
21 مرداد 1392

اولین ماهگرد آترین

سلام بهار من اولین ماهگردد افتاد توی وز دوم ماه رمضان. یه مهمونی کوچولو خودمونی بود. چند تا عکس گرفتیمو کیکم خوردیم و همه برات آرزوی خوشبختی کردن. مامان جونتم برات یه کلاه خرید. که طبق معمول یادم رفته ازش عکس بگیرم.   اینم یکی ازتنها عکسی که مجاز به گذاشتنش بودم. می دونی آخر دنیا کجاست؟؟؟؟ من تا همون جا تو رو دوست دارم.       ...
17 مرداد 1392