آترین آترین ، تا این لحظه: 10 سال و 10 ماه و 20 روز سن داره

آترین فرشته کوچک من

نفس مامان

سلام سلام نفسم   سلام سلام نفسم       بهت می گم نفسم چون نفسم به نفست بنده. تازگی هام نفس کم میارم و همش مجبورم نفسای عمیق بکشم. اینا همش واسه توا جینگیل من.   دیشب آزمایش خونم تو رو تایید کرد و دیگه دلم قرص قرصه(از اولشم بود اما دیگه دلهره هام تموم شد).   تازه چند تا لباس کوچولو برات خریدم. چند تا توپ کوچولوی نرم که باهاش بازی کنی. آخه من نمی دونم تو دخملی یا گل پسری ؟؟؟ برا همین فعلا لباسای و اسباب بازی های بی طرف برات می خرم. عکساشونم بعدا برات می ذارم.   جمعه خونه پدر بزرگم دخترا گفتن که شما دوتایید و داشتیم اسم انتخاب می کردیم. من گفتم اگه دخملی باشی که ...
30 مهر 1391

اولین خاطره

سلام قشنگم.     حالت چطوره؟؟؟ حال مامانو که حسابی تغییر دادی. از وقتی که بی بی چک بر خلاف دفعه های قبل هیچی رو نشون نداد و من به بودن تو شک کردم، همه چی عوض شد. وای باید می دیدی چه اتفاقایی که نیفتاد. اول گریه کردم بعد کلی خندیدم.تازه مهمونی دعوت داشتمو کلی آرایش کرده بودم و با این گریه های شوقم، آرایشم کلی خراب شد(فدای سرت). با این که چک بی بی نتیجه رو مشکوک یا مردود نشون داد اما من به بودن تو یقین پیدا کردم دلبندم. همون شب وقتی از مهمونی اومدم به مامان جونت گفتم و اونم اگه بدونی چه ذوقی داشت ولی قرار شد به هیشکی نگیم تا.... تا اینکه چند روز بعد بی بی چک با یه مارک معتبر گرفتم. اول فقط یه خط نشون دادو من فکر کردم ت...
26 مهر 1391

اولین حرفها

سلام و هزار سلام به تو دلبندم.....     سلام و هزار سلام به تو دلبندم چند روز پیش من و پدرت از وجود تو، فرشته کوچکم، باخبر شدیم. یعنی دقیقا چهارشنبه۱۹/۷/۹۱ . وای چقدر هیجان زده شدیم. البته شنبه ۲۲/۷ از بودنت مطمئن شدم و کاش مادربزگتو می دیدی که داشت پرواز می کرد وقتی شنید تو، تو راهی. راستشو بخوای هنوز به بودنت عادت نکردم، بعضی وقتا باورم نمی شه که تو با منی، تو این چند روز کلی اسم برات انتخاب کردم،آترین، کوروش، رایان و..... اصلا تمام روزهای آینده مو با تو دارم می بینم، دیگه تصویری توی ذهنم نیست که تو توش نباشی. کاش بدونی که چقدر دوست دارم. ...
25 مهر 1391