آترین آترین ، تا این لحظه: 10 سال و 10 ماه و 16 روز سن داره

آترین فرشته کوچک من

اولین عکس لوبیای من

سلام مامان جونم سلام مامان جونم امروز امدم تا اولین عکس سونوت رو نشون بدم. این نخود سمت راست تویی مامان. ببین چقد کوشولویی.  اون سمت چپی هم یه کیست که قراره من مواظبش باشم تا خوایی نکرده یوقت به تو نفسم آسیبی نزنه. راستی جینگولی من فکر می کنم تو دخملی. حالا بماند چطوری به این نتایج رسیدم. اما خب دیگه دخملی دیگه فرشته کوچولو.(اما هنوزم ته دلم می گه تو پسملی). نمی دونی چقدر هولم تا جنسیتتو بدونم. مامانت و مامان جونت هی می خو برات خرید کنند. راستی لوبیا ی سحر آمیز تو خیلی زودتر از اون چیزی که فکر می کردم اومدی تو دلم فدات شم. دنیا دنیا فدات میشم و دوست دارم. ...
22 آبان 1391

اولین سونوی فرشته کوچولوی من

سلام فرشته کوچولوی قشنگم     سلام فرشته کوچولوی قشنگم دیروز بالاخره دیدمت، خیلی کوچولویی مامان دقیقا قد یه لوبیا اگه اشتباه نکنم قدت ١٣.٣ میلی متر بود. قلبت تلوپ تلوپ می زد. دکتر گفت که یه کیست تو رحمم دارم خیلی ناراحت شدم.گفت باید مراقب باشم و کرای سنگین هم نکنم. اولش که توی سونو دکتر گفت کیست داری فکر کردم اشتباه می کنه، گفتم فکر کنم اشتباه می کنید، من باردارم. گفت اون که بله ولی کیستم داری، اشک تو چشام جمع شد و گفتم من تازه اینجا بودم رحمم پاک بود. اونوقت دکتر دلگرمی بهم داد.  و بعد رفتمو نشون دکتر خودت دادم و اونم چند تا دارو نوشت و گفت چیز مهمی نیست، ٢ هفته دیگه بیا. راستی قبلشم رفته بودم ...
18 آبان 1391

اولین تکون لوبیای سحرآمیز

سلام کلوچه خوشمزه من سلام کلوچه خوشمزه من می دونی عسلم یه چند وقتیه توی دلم یه چیزی مثل نبض می زنه، قبلنا اینطور نبود، تازگیا اینجوری شده، یه بار به بابات گفتم، گفت انقباضات شکم خودته و منم خیال کردم دچار توهمات زودرس مادرانه شدم اما باز دیشب هی می زد، رفتم از دوستم پرسیدمو اونام گفتن که همین حسو تجربه کردن، باور نمی شه نی نی . همه علایمت زود هنگام مامان، من خیلی زود متوجه حضور تو توی وجود خودم شدم، خیلی زود با بی بی چک خودتو نشون دادی و الانم توی دلم داری شیطونی می کنی لوبیای سحرآمیز مامان. امروز عصر نوبت سونو و دکتر دارم. برای اولین بار می رم تا جیگرمو ببینم می خوام به دکترم بگم یه کم ویتامینو و اینجور چیزا برام بنویسه آ...
17 آبان 1391

اولین لباس های توت فرنگی مامان

سلام توت فرنگی خوشمزه من چطوری مامانم، نفسم، عسلم، نباتم......... سلام توت فرنگی خوشمزه من چطوری مامانم، نفسم، عسلم، نباتم...... امروز قصد دارم برای اولین بار سونو برم و لوبیای سحر آمیزمو از نزدیک ببینم. بهت بر نخوره، هنوز قد لوبیام نشدی تازه مامانی عسل. ولی تو نی نی خیلی خوبی هستی یعنی تا الان که اینطور بودی، مامانتو اذیت نکردی و گذاشتی که به همه ی کاراش برسه، چند روز پیش رفته بودیم مرنجاب ، یعنی جمعه ١٢ آبان، من اونجا کلی از ریگا بالا رفتمو کلی هم رقصیدم و تو نی نی گلم محکم سر جات بودی، می دونم که قصد داری حتما بیای پیش مامانت و از نیستت به هست برسی، تو بزرگترین و زیباترین هدیه خدا به من هستی دلبندم  ...
15 آبان 1391

مامان و نی نی در کنسرت

سلام عسلم     سلام عسلم پنجشنبه یعنی ۴ آبان ۹۱ منو بابا و دایی جونت و پسر عمه من رفتیم کنسرت محسن یگانه برج میلاد . بابات برای اینکه به مامان خوش بگذره پیشنهاد رفتن به کنسرتو داد. وای چقدر خوب بود. اولاش همش آهنگا رو می خوندم و جیغ می کشیدم اما بعد احساس کردم که تو یه کم داره بهت بد می گذره، پس دیگه آخراشو نخوندم. یه چیزی رو بهت بگم مامانم. من تمام مدت آرزو می کردم تو هم یه روزی به اینجا ها برسی و کلی آدم برای دیدن تو و هنر تو سر از پا نشناسن این آرزوی منه....... اما یادت باشه که بزرگترین آرزوی من اینه که تو به آرزوها و رویاهای خودت برسی نه آرزوها و خواسته های من.....
6 آبان 1391

اولین ویزیت پزشک

سلام نی نی من سلام نی نی من دیروز رفتم پیش دکترت. کلی منتظر موندم تا نوبتم شد. کلی مامان نی نی دیدم اونجا. همه نی نی هاشون از تو نفسم بزرگتر بود. تو از همه ی او نا کوشولو تر بودی جیگرم. وقتی رفتم تو مطب دکتر بهم تبریک گفت و پرسید چند وقت طول کشید تا نی نی ات اومد تو شکمت گفتم همون دفعه اول نی نیم اومد مهمونی مامان و باباش. دکترت برام سونو نوشت و چند تا آزمایش و گفت دو هفته دیگه باز برم پیشش. تازه کلی هم سوال از دکترت پرسیدم گفتم می تونم برم شنا یا به ورزشام ادامه بدم گفت اگه نی نی ات اعتراضی نداره اشکالی هم نداره. قربونت برم که مامانتو اذیت نمی کنی. راستی عصر هم می ریم کنسرت محسن یگانه با باباتو داییتو...
4 آبان 1391

تشکیل پرونده برای نی نی

سلام شکلات شیرینم.......   سلام شکلات شیرینم امروز رفتم درمونگاه تا تشکیل پرونده بدم.... الان دیگه همه شهر می دونن که نفس مامان تو راهه. خانم ماما گفت که تو ۵ هفته و ۳ روزته . البته تا سونو نرم دقیق معلوم نمی شه عسلم. عصر هم نوبت دکتر دارم مامان .دکترتم خانم دکتر طبسی هستش. یه دکتر معروف توی اینجا. من که تو رو دست هر کسی نمی دم مامانم. نفس من به نفس تو بنده قشنگم. راستی در مورد اسمتم به یه نتایجی رسیدم. اگه دخملی باشی شاید اسمتو بذارم آترین اگه گل پسر باشی شاید اسمتو بذارم رادوین. فقط دلم می خواد اسمی بذارم که هر وقت بزرگ شدی مامان، اسمتو دوست داشته باشی. دنیا دنیا دوست دارم ...
3 آبان 1391

یه نشونه

سلام بستنی میوه ای من     شطوری مامانم؟ قربونت برم که مامانتو اذیت نمی کنی. البته مامان یه مقداری چاق شده که اینم تقصیر خودشه. البته تغیرات دیگه ای هم هست مثلا مامان منشی گرفته تا اگه چند وقته دیگه نتونست بیاد سر کار منشیش کاراشو انجام بده. مامان باز رفت خرید و نتونست جلوی خودشو بگیره که برای دلبندش خرید نکنه. البته من نمی دونم هنوز تو چی هستی نفسم. برام فرقی هم نمی کنه فقط آرزو دارم که سالم باشی مامان. و آینده ی خوب و پر سعادتی در انتظارت باشه. اگه دختر باشی دوستای خوبی برای هم می شیم خیلی جاها رو باهم می ریم و خیلی از حرفامونو بهم می زنیم و اگه پسر باشی همیشه هوای مامانتو داری قول می دم که یه دوست خوب برات باشم...
2 آبان 1391