آترین آترین ، تا این لحظه: 10 سال و 11 ماه و 9 روز سن داره

آترین فرشته کوچک من

چند روز تا دیدن پرنسس کوچولو

سلام آترینم بالاخره داره انتظار به سر میاد و تو کم کم داری میای به آغوش من و من برای دیدن این لحظه ثانیه ها رو می شمارم. البته هنوز خیلی کار داریم، هنوز اسباب کشی به خونه جدید مونده، و این خودش خیلی کاره، غیر از مامان و بابات مامان جون و بابا جونتم خیلی دارن زحمت می کشن تا همه چیز قبل از به دنیا اومدن تو فراهم باشه.   فقط امیدوارم فرشته کوچولوی من حوصله اش سر نره و عجله کنه که زودتر بیاد چون هنوز خیلی کارای نا تموم داریمو تازه هنوز سیسمونیتم نچیدم و می خوام یه روز عکسای اونو هم توی وبلاگت بذارم. بدون که تا زندگی جریان داره دوستت دارم. ...
8 خرداد 1392

تولد مامان و بابای آترین

سلام خورشید مامان   دیروز و پریروز تولد من و بابات بود. بابات ٥/٢ بدنیا اومده و مامان ٦/٢، ٥ شنبه که تولد بود جشن گرفتیم، کیک گرفتیم، رفتیم آتلیه عکس گرفتیم و کلی هم مهمون دعوت کردیمو کلی هم خوش گذشت فقط جای خاله عاطفه خالی بود. برای دیروزم که بابات مامانو داییات و زنداییتو به شام دعوت کرده و همه باهم رفتیم بیرون و کلی خوش گذشت کلی هم جای خاله عاطفه رو خالی کردیمو باباتم گفت که وقتی اومد یه شب می بریمش بیرون شام دعوتش می کنیم. چند وقت دیگه ام اسباب کشی داریم و کلی کار. هنوز وقت نکردم وسایلمو جمع کنم، هنوز وقت نکردم وسایلمو جمع کنم. هنوز وقت نکردم از وسایل دخترم عکس بگیرم، هنوز خیلی کارا دارم که انجام بدم برگ گلم...
7 ارديبهشت 1392

عکس های سونوی 4 بعدی آترین

سلام عشق مامان توی این عکس آترین خانوم من می خنده، ایشااله هیچ وقت خنده از لبات کمرنگ نشده، دختر قشنگم. اینجا آترین خانم دستای نازشو روی گوشش گرفته.(چرا مامان؟؟؟؟؟ ) اینجام آترین خانوم خیلی آروم تو دل مامانش قرار گرفته.   راستی مامان تو شبیه کی هستی؟؟؟؟ خیلی دلم می خواد که شبیه خودم باشی. نه اینکه نخوام شبیه بابات باشی نه، خب اون یه مرده و جذابیتهای یه مردو داره. حتی آرزوی باباتم اینه که تو شبیه من باشی. ایشااله ...
1 ارديبهشت 1392

اولین کتابهای پرنسس کوچولو

سلام دختر قشنگتر از برگ گلم   سلام زیبای من. خوبی مامانم؟؟؟ کی می شه این روزا تموم بشه و من تو رو تو بغل بگیرم. باور می کنی دیگه طاقت ندارم. وای که چقدر دلم می خواد صورت قشنگتو ببینم  ، خنده هاتو بشنوم ، ببرمت حموم ، برات غذا درست کنم و تو با اشتها بخوری ، ببوست و بغلت کنم ، تو شیطونی کنی     ، شیرین زبونی کنی برام برقصی     ، برام بخونی آترین خیلی دلم تنگته. چند روز پیش رفته بودم سونو، برات با بابایی رفتیم چند تا کتاب خریدیم، نمی دونم شاید تو هم وقتی بزرگ شدی عاشق کتاب و مطالعه شدی .برات عکس اولین کتاباتو می ذارم، شاید یه روزی برات اهمیت داشت که زندگیتو ...
1 ارديبهشت 1392

سال نو مبارک شه بانوی من

صد سال به این سالها نفسم سلام صبح اولین روز بهارم سال نوت مبارک. صد سال به این سالها قشنگترینم. می دونم یه کم دیر اومدم سراغ وبلاگت اما با خبر خوب خوب اومدم. اول اینکه دایی جون حسین روز اول عید ازدواج کرد. وسطای عید مادر بزرگ  پدر بزرگ پدریت از مکه اومدن و ما بعد از 1 سال رفتیم خونه اونا....... عید هم کلی رفتیم عید دیدنی و گردشو.... خلاصه کلی خوش گذشت. سیزده بدر هم که طبق معمول بابای عزیزت شیفت به سر می برد و ما مجبور شدیم بدون بابات خودمونو جا بدیم و بریم سیزده بدر. سیزده رو با همه ی فک و فامیل رفتیم ویلای یکی از دوستان و کلی هم خوش گذشت. آخر سرم من برای سالم به دنیا اومدن تو سبزه گره...
17 فروردين 1392

آترین شکل کیه؟؟؟؟؟؟

سلام دختر همیشه خندونم     سلام دختر خوش اخلاق و خندونم چند روز پیش رفتم سونوی 4 بعدی. خدا رو شکر تو سالم بود و خیلیم وروجک. همش داشتی تکون تکون می خوردی. دکتر چند تا عکس ازت گرفت که تو پست بعدی برات می ذارم. تو عکساتم می خندیدی دختر قشنگم. توی عکسا زیاد چهرت مشخص نیست اما نیمرخت خیلی شبیه منه.(ایشااله) مادر بزرگم می گفت که خیلی شبیه خودمی. منم کلی ذوق می کردم. اما در هر حال دخترم از همه چی مهم تر اینه که تو سالمی. چند وقت پیش درد ناف شدیدی گرفتم. اینم همش واسه این بود که به کمر می خوابیدم( یادت باشه اگه یه روز قرار شد مامان بشی هیچ وقت این کارو نکنی). در حد مرگ درد داشت. خلاصه دکتر کلی دوا و دار...
13 اسفند 1391