چندتا از اولینای آترین بانو
سلام آترین بانو
این عکسا مال تقریبا یه سال پیشه. وقتی تو در وجود من بودیو من نمی دونستم. آترینم اینقدر اینجا خسته بودم که هیچ وقت توی زندگیم همچین خستگی رو تجربه نکرده بودم. همش می گفتم من نمیام من نمیام بالا، همه هم بهم می خندیدنو آخر سرم منو تا اون بالای کوه که هیچ تا اون سر کوه بردن.
این مربوط به اولین گشت و گذاری که رفتیم.
اینجا رفتیم بستنی خورون، باغ فین. عیذ فطر بود از بس تو خونه آقا بزرگ نشسته بودیم خسته شده بودیم و بعدشم به پیشنهاد وجیهه و به اتفاق مرجان و معصومه و پوریا و امیر طاها و من و شما رفتیم فین تا یه کم خوش بگذرونیم.
اولین مهمونی که منو شما دعوت شدیم و شما از اول تا آخر خواب بودید مهمونی خونه مادر خانم دایی حسین بود که قبل از جشن به دنیا اومدن تو بود.
اولین تولدی که رفتی تولد محمد رضا کوچولو بود.
اولین عروسی که رفتی عروسی ریحانه دختر خاله شهناز بود و این شما هستی که روی میز جلوی من خوابیده بودی.
اولین خنده ی صدا داری که کردی چهارشنبه 3 مهر بود که وقتی بهار باهات بازی می کرد، شما هم بلند بلند می خندیدی.
اولین باری که چیزی رو با دستای کوچولوی نازنینت گرفتی.
اولین زیارتی که رفتی زیارت امامزادگان اسحاق و سلیمان بود که رفتیم تا دعا بخونیم.
اولین جلسه سفره ی نذری که دعوت داشتیم، جلسه مامان جون بود.اینم من و شما توی اون مراسم.
اولین باری که از روی بالشت بلند شدی و تقریبا نشستی جمعه 5 مهر بود(ماشااله)
اولین باری که رفتی شهربازی با من و خاله عاطفه بود که البته مربوط به کار مامان می شد.
آترین زیبای من توی چهارمین سالگرد ازدواج مامان و باباش.
و تو هزاران اولین رو برای من به هدیه آوردی.