آترین پرنسس کوچولویی در راه
سلام آترینم
پرنسس زیبای من
بالاخره مامانت رفت سونوگرای تا ببینه دلبندش چیه؟؟؟؟
با مامان جونت رفتیم، چون نوبتمون چند ساعت دیگه بود یه کم رفتیم تو پاساژا قدم زدیم و بعد برگشتیم به سونو. وقتی وارد اتاق شدم یه دفعه دلهره گرفتم. 3نفر قبل از من بودن و آخر سر من بودم که رفتمو رو تخت خوابیدم. وای که تو چقدر ناز داری دختر.
اینقدر تکون می خوردی که نگو و نپرس، همش یه کاری می کردی که دکتر نبیندت، دکترم که دیگه از بس دنبالت گشته بود گفت خانم نی نیتون نمی ذاره ما جنسیتشو تشخیص بدیم برید و یه ماه دیگه بیاین، ولی من نمی تونستم بازم صبر کنم برای همین کلی اصرار کردم تا دکتر باز شروع به سونو کرد. من برات والعصر خوندم تا تو یه کم آروم شدی و دکتر اونوقت بهم گفت نی نیم دخمله و من شروع کردم به خندیدن.
اما دخمل مامان مثل اینکه خیلی اون تو داری بهت خوش می گذره که برا خودت بازی بازی می کنیا بلای مامان.
راستی خالت کلی از تهران برات خرید کرده. امروز میاد می بینیم چیا خریده.
باباتم از وقتی فهمیده تو دخملی دیگه نگو انگار تو تنها دخمل دنیایی اینقدر که ذوق داره.
عکسای ناز سونو تم می ذارم تا وقتی بزرگ شدی ببینی.
راستی یه رازیو باهات در میون بذارم؟؟
از وقتی تو اومدی تو وجودم مادرمو بیشتر دوست دارم.
گاهی وقتا از بعضی حرفایی که به مادرم زدم ی بعضی کارام پشیمون می شم. تنم می لرزه وقتی فکر می کنم تو یه روزی یه چیزی به من بگی یا منو نادیده بگیری.
هیچ اون روز نیاد تو زندگیه ما. هیچ وقت.
عاشقانه دوستت دارم.