دومین ملاقات با دکتر الماس آبی
سلام سلام الماس درخشان من
سلام مامان جونم. خوبی نفسم؟؟؟؟؟؟؟؟؟
خوش می گذره مامان؟؟؟ اوضاع مساعده، کیست رحم مامان جاتو تنگ نکرده که؟؟؟
پریروز پیش دکترت بودم. چند تا دارو نوشت و چند تا آزمایش مثل ان تی و غربالگری و اینجور چیزا تا از سلامت تو دلبندم، مطمئن بشیم.
راستشو بخوای یه کم نگران هستم اما دلم نمی خواد به چیزای بد فکر کنم. دلم می خواد تو اونجا جات امن و راحت باشه و وقتی هم اینجا اومدی همه چیزو سعی می کنم برات فراهم کنم.
نمی دونم هنوز روح خدا توی بدنت دمیده شده فرشته پاکم یا نه، اما می شه حالا که اون بالایی برای مادر و پدرت یه دعایی بکنی.
دلبندم، خیلی دوست دارم، لحظه به لحظه مو به تو فکر می کنم. دلم اگه یه روزی این نوشته ها رو خوندی بدونی که چقدر دوست دارم و چقدر نگرانتم، نگران حال و آینده ات. من همه تلاشمو می کنم تا تو اونی بشی که خودت آرزو داری. چون من هیچ وقت اونی نشدم که توی آرزو هام بود.
خیلی عاشقتم.