14 ماهگی آترین نازنینم
سلام شیرین تر از عسلم آترین
نازنین دخترم، خوبی مامان گل؟؟؟
آترین نازنینم، چقدر دوست دارم و چقدر از کنار بودن با تو لذت می برم، هر چند یه کم اخلاقت عوض شدهو یه کوچولو بهانه گیر شدی.. اما اینو بدون که همیشه عشق منی دخترم.
الان دیگه 14 ماهت تموم شده، چقدر زود گذشت، چقدر زود بزرگ شدی و چقدر من دلتنگ روزهاییم که گذشت و بی تاب روزهایی که می آیند.
تو این ماه کلی چیزای جدید یاد گرفتی، البته چون من سر کار می رم و سرم شلوغه نمی تونم همه چیزا رو به خاطر بسپرم یا یادداشت کنم.
اما یه سری کلمات جدید می گی مثل آله= خاله الام= سلام آیه= آره اوبی= خوبی
گوشی تلفنو بر می داری می گی الو آیه آیه
یکشنبه 19 مرداد، منو شما و بابا جون و خاله عاطفه تو حیاط بودیم. بابا جون داشت انجیر می چیند از درختاشو شما هم دنبالش بعد یه انجیر از بابایی گرفتی و امدی به خالت گفتی، اندیر اندیر، باورمون نمی شد که کلمه انجیرو می گی. شما هم مگه تموم می کردی همش م گفتی اندیر اندیر
حالا دیگه هر کاری بهت بگم متوجه می شی، کفشاتو میاری، لباساتو میاری تنت کنم، می دونی من چی باید بپوشم که بریم بیرون، وقتی غذا نمی خوری بهت می گم بخور بریم خاله عاطفه و شما هم نوش جان می کنی عزیزم، هر چند به زور.
چهار تای دیگه از مرواریدای خوشگلت تو این ماه در اومدن. دندونای نیشت که تو تاریخ جمعه 3 مرداد
و دندونای اسیاب پایینت تو تاریخ 17 تیر جونه زدن. ایشاله خودتو و مرواریدای قشنگت همیشه سالم باشین.
صدای قلبم نام تو را در هر تپش زمزمه می کنه آترین
(البته همراه با اسم بابا احمد)
آترین کوچولو که مجبوریم غذاشو ببریم پارک و حین بازی بهش بدیم.
وقتی مامان به زور به آترین غذا می ده
اینا عکسای مربوط به عید فطر هستش دخترم.
عکسای مربوط به سفر به محلات
تولد الهام جون
آترین خانم نقاش در حال نقاشی بر روی کاشی های حمام
زندگیت سرشار از عشق و شادی باشه نازنینم