4 ماهگی آترین ناز
سلام زیبای رخ من، آترین
آترین من امروز 4 ماهه شده، توی این ماه خیلی تو بزرگتر و بالنده تر شدی، زیبای من.ماشااله
دیگه خیلی از نزدیکاتو می شناسی کامل، با غریبه هام که بد مدله غریبی می کنی. خوابای شبت یه کم کم شده و تو طول روزم که خیلی کم خوابی.
تقریبا می تونی بشینی، وقتی به شکم می خوابی به یه دستت تکیه می زنی، تا اسباب بازی مورد علاقتو برداری، دیگه مثل قبل نمی تونم با اسباب بازیهات تنهات بذارمو پی کارم برم، چون صدای گریه ات زود بلند می شه، توی این ماه کلی برام صدا های قشنگ از دهنت در میاری، خنده های صدادار می کنی و با لبات صدای "بو بو" که ما برات در میاریمو تقلید می کنی.
توی این ماه همه چی برای تو خیلی تغییر کرد. اول ماه مهر خاله عاطفه رفت، تو چند روزی تو هفته رو با عزیزت سر می کنی و خیلی چیزای دیگه.
تا یه ساعت دیگه ام قراره که ببرمت تا واکسن 4 ماهگیتو بزنم.
وقتی رفتیم مرکز بهداشت، قد و وزنت عالی بود و رشد خوبی داشت. اما یه چیزی هم بود که دل مامانو خیلی آشفته کرد. قرار شد 2 هفته دیگه باز بریم تا یه چک کوچولوی دیگه هم بشی.
وقتی برات واکسن زد خیلی خیلی گریه کردی،(شاید اگه بدونی که منم با تو گریه می کردم خنده ات بگیره، اما دل دیگه چی کار می شه کرد.)
حتی شبی هم که واکسن زدی تا صبح تب داشتیو بی خوابی می کردی.
خیلی نگرانتم حتی الان که دارم برات می نویسم و تو کنارم نیستی.
راستی یادم رفت که بهت بگم جمعه هم رفتیم مشهد اردهال که عکسشو بعدا میامو برات می ذارم.
نگاه معصوم تو منو دعوت به هزاران خوبی می کنه دخترم. خیلی دوست دارم.