این روزهای نفسم آترین
سلام دختر شیرینم این روزات خیلی خوردنی شدی، کارایی می کنی بامزه و دوست داشتنی. چند روز پیش سرت به دیوار خورد و منو خاله عاطفه کلی ناز و نوازشت کردیم.یه ساعتی گذشت بود از این اتفاق و هرکی پی کار خودش بود و شما هم از تنهایی بازی کردنت خسته شده بودی رفتی دقیقا همونجایی که سرت به دیوار ورده بود آروم سرتو به دیوار زدی و سرتو به نشونه درد گرفتی و ناله کنان پیش خاله عاطفه اومدی. الههههههههههههههههههههههههی قربونت برم. خاله عاطفه هم تا جایی که جا داشت بوسید تو رو. شبی که برا عقیقه می کردیم _26 تیر)از دیدن این همه بچه تو خونه آقا بزرگ و این همه شلوغی کلی شور اومده بودی و چند تا کلمه به زبون آوردی(البته شاید قبلنم گفتی بودی و به گوش من نیومده...
نویسنده :
مامان سما
9:43