آترین بانو و عروسی
سلام آترین، عروسک زیبای من
سلام آترین بانوی من. نفس مامان. قربون خوشگلیات برم که نفسم بند میاد وقتی می بینمت.
روز عید غدیر ما عروسی دعوت بودیم(عروسی پسر عمه ام) و این عکسام مربوطه به اون روز می شه.
کسایی که تو رو ندیده بودن، همه می گفتن تو از منم خوشگل تر می شی(امیدوارم در آینده اعتماد به نفستم عین مامانت باشه) من کلی خوشحال شدم.
خلاصه عروسی خیلی خوش گذشت. فرداشم عمه بهمون زنگ زد که بریم خونشون و بازم رفتیم مهمونی نهار خونه عمه شهین.
راستی برای عروس و داماد هم آرزوی خوشبختی می کنم.
دوست دارم. ایشااله عروسیتو ببینم.
بوووووووووووووووووس
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی