اولین تجربه آرایشگاه رفتن آترین بانو
سلام ناز دخترم خوبی مامان؟؟ یه دونه ای واقعا یه دونه، منحصر به فرد و زیبا. باهوش و توانمند. دیشب به بابات می گفتم اگه روزی هزار بار خدا رو شکر کنیم به خاطر داشتن این فرشته کوچولو بازم کمه. تو بزرگترین و زیباترین هدیه خداوند به زندگی من و پدرت هستی. یکشنبه 16 شهریور برای اولین بار بردمت آرایشگاه. منو سارا. از قبل نوبت گرفتیم. وقتی بردیمت اول خیلی کنجکاانه همه جا رو نگاه می کردی بعدشم مثل خانم نشستی و خانم ارایشگر موهاتو کوتاه کرد. باور کن همه تعجب کرده بودن که شما تا این حد رفتارات بیشتر از سن خودت هست نازنینم(ماشااله) وقتی هم که رفتیم خونه از دایی حسین رونما گرفتیم از بابایی و مامانی هم همینطور و هنوز که هنوزه از بابات...
نویسنده :
مامان سما
11:39