اومدن با کلی تاخیر
سلام آترین، فرشته پاک من
چند وقته نیومدم به سراغ وبلاگت. نه این که نخوام، نشد که بیام. اتفاقات زیادی افتاد و ....
متاسفانه پدر بزرگم بعد از یه بیماری سخت فوت کرد. خدا رحمتش کنه و گناهانشو بیامرزه.
دلم نمی خواست هیچ وقت از این چیزا توی وبلاگت بنویسم اما چاره چیه، مرگ و زندگی، شادیو غم، همیشه و همیشه با هم بوده.
می دونی وقتی یکی رو از دست می دی، هر چی هم که ازش دور باشی اما بازم دلت می گیره.
آترین نمی دونم این پستو کی خودت می خونی و کی با احساست می خونی، اما دلم می خواد وقتی من از پیش تو رفتم جوری نباشه که زندگیت دچار بحران بشه و مسیر زندگیت دچار چالش . من همه ی سعیمو می کنم تا وقتی هستم، کنارت باشم و کمکت کنم تا بهترین آینده برای خودت بسازی ولی اگه هر وقت و هر جایی از این مسیر، نا خواسته تنهات گذاشتم، فقط آرزو دارم که هیچ وقت به خاطر آرزو ها و خواسته های دیگران آینده و آرزوهای خودتو زیر پات له نکنی. تن به سختی ها بده اما وجودتو عزیز نگه دار، راه درست اونی که عقلت، دلت و البته خدا می گه، مردم همیشه حرف می زنند، دل به دل او نا نده اما خدا رو هیچ وقت از یادت نبر چون اون همیشه تو رو دوست داره و بیادته، همیشه همیشه.
همیشه سعی کن وقتی تو یاد دیگران میای، جز نیکی و مهربونی، بخشش و بزرگواری ازت یاد نکند.
بدون که اینقدر وجودت عزیزه که خداوند همه دنیا رو مسخر تو آفرید، پس هیچ وقت به پستی ها تن نده حتی اگه هزاران منفعت برات داشته باشه که مطمئن باش از هیچ زشتی، زیبایی آفریده نمی شه.
دنیا رو با تمام زیبایی هاش برای تو می خوام و آرزو دارم همیشه زندگیت، خداوند از تو راضی باشه فرزندم.