آترین آترین ، تا این لحظه: 10 سال و 10 ماه و 12 روز سن داره

آترین فرشته کوچک من

سفرنامه آترین

1393/7/27 9:01
نویسنده : مامان سما
1,125 بازدید
اشتراک گذاری

سلام زیبا رخم، دریادلم آترین

 

ماجرای سفر رفتن ما از اونجا شروع شد که بابات هوس سفر به سر مبارکشون زد و تصمیم گرفتن که سه تایی بریم شیراز.

یه روز که خونه مامان جون بودیم منم به اونا گفتم و اونام گفتن حالا چرا تنهایی شیراز بیاین با ما بریم قشم.

و این شد که ما راهی قشم و دریا و جزیره شدیم.

وقتی رفتم تو راه آهن و 6 تایی البته با شما 7 تایی وارد کوپه شدیم خییییلی ذوق کرده بودی که هممون ی جا هستیم. همش می رفتی کنار پنجره و اونجام جای شما و خاله ات بود یا اینکه می خواستی بری بالا پیش بابایی و دایی امیر. تا قبل از خواب همه چی خوب و مساعد بود تا اینکه شب موقع خواب رسید جدا از شیطونیای شما، وقتی خوابت برد و برای اولین بار از خواب پریدی  خیلی ترسیده بودی عزیزم.

چند بار از واگن بردیمت بیرون. منو بابایی و مامانی. دیگه به هر مدلی بود چند ساعتی خوابیدی تا به قشم رسیدیم.

توی قشم هوا شرجی بود. نه زیاد گرم بود نه مثل شهر خودمون سرد. هوا خیلی خوب بود. البته شما ی کم مزیض بودی اما تو اون آب و هوا بهتر شدی خدا رو شکر.

تو پاساژا و موقع خرید بیشتر با بابات کنار هم بودین و البته تو این مدت خیلی هم کم غذا شده بودی عزیزم.

شبی مه رفتیم تو لنج تفریحی خواب خواب بودی و چون سرو صدا زیاد بود بابات رفت طبقه بالا و منم هم دلم پیش شما بود و هم خودم مدام میومدم پیش شما.

سفر خیلی خیلی خوبی بود. خیلی خوش گذشت و همه چی عالی بود

 

.

 

 

 

پسندها (1)

نظرات (1)

مامان لیلا
20 خرداد 94 11:05
عزیزم با تقدیم هزاران بوسه تولدت رو تبریک میگم. انشاءالله صد سال عمر باعزت داشته باشی.
مامان سما
پاسخ
ممممممممنون دوست عزیزم